بدون عنوان
دختر ناز و خوشگلم سلام ببخشید که اینقدر دیر به دیر میام و برات مینویسم از وقتی 3 سالت کامل شده و رفتی تو 4 سال خیلی خیلی رفتارت عوض شده و عاقل تر شدی تا اونجایی که من و بابا از بعضی حرفها و کارهات چشمامون گرد میشه اینجوری دوشنبه چون بابا ماشین رو نبرده بود سر کار من بهت گفتم که نیکا جون مامانی میخوام رانندگی کنم و بریم مهدکودکت از اونجایی که من خیلی کم ماشین رو میشینم تو اصلا رانندگی من رو یادت نبود.گفتی باشه و رفتی تو ماشین نشستی و من در رو باز کردم با احتیاط از در خونه بیرون اومدم و تو کاملا متوجه احتیاطم شدی و گفتی مامان جون من میترسم تو رانندگی کنی پیاده بریم و من از خوشحالی اینکه تو چقدر عاقلانه احساسم رو از چشمام خوندی خندم گرفت و گفتم...
نویسنده :
مامان
6:19